گاهی خوب است آدم بداند
وقتش رسیده دست بکشد و رها کند
و قبول کند که جنگیدن بس است
گاهی باید بگذاری سرنوشت بیاید،
روزگار خودی نشان بدهد و
همه چی دست به دست هم بدهد
و تو ...
ساکت و سرد ، تنها رقم بخوری ...

نظرات شما عزیزان:
darush 
ساعت8:27---5 اسفند 1392
پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه میخواستم با تمام وجودم داد بزنم :به خاطر تو،
بهش گفتم:بخاطر هیچکس
پرسید پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو،
با یک بغض غمگین گفتم:بخاطر هیچ چیز
ازش پرسیدم:تو بخاطر کی زنده هستی؟
ر حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت:
بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زنده است!!!!
darush 
ساعت8:26---5 اسفند 1392
گفت :جبران میکنم!
گفنم :کدام را؟
عمر رفته را؟
روی شکسته را؟
دل مرده اما تپیده را؟
حالا من هیچ !جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی به سرم کرد و گفت:چه پیر شده ای!!
گفتم :جبران میکنی؟
گفت: کدام را؟؟؟؟؟!!!
darush 
ساعت8:26---5 اسفند 1392
به سلامتی خودمون که همیشه اونی شدیم که بقیه میخواستن ،
اما هیشکی اونی نشد که ما میخواستیم!!!